October 21, 2005

بید مجنون، تولدی دوباره

جدیدترین فیلم مجید مجیدی، بید مجنون با ایده فوق العاده ای شروع می شه. مردی در دهه 40 زندگیش که در 8 سالگی بیناییش رو از دست داده، حالا با داشتن زن و یک دختر در حالی که استاد دانشگاهه، در پی یک عمل جراحی در خارج از کشور بیناییش رو به دست می یاره. شانسی که از خدا برای یه زندگی دوباره می طلبه و خدا اجابتش می کنه.ولی با وجود ایده خوب و بازیگری استثنایًی مثل پرویز پرستویی که در هر نقشی بی نظیر بازی می کنه، تماشاگران فیلم به عمق موضوع هدایت نمیشن. ما فقط لایه بیرونی شخصییت یوسف رو می بینیم و این هم ذات پنداری در ما به وجود نمیاد که بتونیم خودمون رو در شرایط نابینای بگذاریم که بعد از سالیان طولانی بیناییش رو به دست آورده. در طی فیلم ما فقط نگاههای یوسف رو می بینیم که به همه چیز خیره می شه و حتی در یک نگاه مجذوب دختری جوان میشه. یوسفی که در زمان نابینایی پدر و همسری خوب بوده با بینا شدن حتی سر کار هم نمیره. مشکل اساسی فیلم این جاست که یوسف به غیر از صحنه ای کوتاه که با مادرش دردل میکنه، در هیچ صحنهً دیگری مکنونات درونیش رو با تماشاچیان در میون نمی گزاره. این عدم بیان خود، اجازه همدردی و درک احساسات یوسف رو از ما می گیره. اتفاقی که ضربه اساسی به همراهی تماشاچیان می زنه واز نیمهً فیلم، اون رو کند و کشدار می کنه. برای من که فیلم پر احساس بچه های آسمان رو از آقای مجیدی دیده بودم، جای تعجب داشت سیر غیر منطقی وقایع در بید مجنون.

No comments: