دوران بچگی
امروز از یکی از هم مدرسه ای های دوران دبستانم یه ای میل داشتم که بردم به اون دوران بی خیالی.دورانی که بزرگترین مشکل این بود که چه جوری مشقها رو رج بزنیم که معلممون نفهمه.یا اینکه زنگ تفریح چه شیطنتی بکنیم بدون اینکه ناظم چوب به دست متوجه بشه.به یاده همه معلمهای ان دورانم که نمی دونم کجا هستن افتادم و دلم تنگ شد برای اون روزها.این هم از اثرات بیماری کبر سنه که آدم دوست داره خاطراتش رو زیر و رو کنه.شما هم سری بزنید به دنیای بچگیتون.شاید اگه همه ما بتونیم اون معصومیت گمشده امون رو پیدا کنیم دنیا هم جای قشنگتری بشه برای زندگی کردن.
1 comment:
قشنگ بود مرسی
Post a Comment