November 16, 2005

روحیه محافظه کاری

امروز با دوستی در باره روحیات متفاوت آدمها حرف می زدم.اینکه بعضی از آدمها می دونن که از زندگی چی می خوان و بعضی حتی در آستانه میانسالی اندر خم یک کوچه اند. بعضی ریسک جزء جدایی ناپذیر زندگیشونه و بعضی اینقدر محافظه کارند که هیچ تصمیمی رو نمی تونن بگیرند.این دوست من معتقد بود که روحیه محافظه کار داشتن اجازه پیشرفت رو از ما می گیره و نمی ذاره که خودمون زندگیمون رو به جلو ببریم و ما رو تابع شرایط و دیگران می کنه، در عین حال که اجازه نمی ده هدفی رو در زندگیمون دنبال کنیم که اگر هم هدفی باشه این دودلیهای ناشی از این روحیه ما رو از رسیدن بهش محروم می کنه. توی حرفهامون به اینجا رسیدیم که آیا راهی برای تغییر این گونه روحیات وجود داره. این دوست من معتقد بود که می شه با روشهایی از آدمی محافظه کار نزدیک شد به کسی با روحیه ریسک پذیر.می گفت باید برای تغییر روحیه به این خود باوری رسید که میشه قدمی از اون حریم امنی که برای خودمون درست کردیم پا جلوتر گذاشت. مثلاً اگر سرعت بالای 100 برای ما نا امنی ایجاد می کنه، این قدم رو برداریم که یکبار سرعت رو به 105 برسونیم( این فقط مثاله، فردا نگید تشویقتون می کنم بالای 100 برونید!!!) و سعی کنیم که حس ناامنی نکنیم. وقتی در این سرعت ارامش پیدا کردیم سرعت بالا تر رو امتحان کنیم و در واقع به تدریج یاد بگیریم که نترسیم چون منشاء محافظه کاری ما که ما رو از تصمیم گیری دور می کنه ترس ما به خاطر از دست دادن امنیته.ما تصمیم مهمی با داشتن این نوع روحیه نمی گیریم چون می ترسیم از سر انجام اون. می ترسیم که آرامش و امنیتی که داریم یا در واقع حفاظی که به دوره خودمون کشیدیم از بین بره و برای همین دلخوش می کنیم و باقی می مونیم در وضعیتی که دوستش نداریم وعذابمون می ده ولی جریت تغیریش رو هم نداریم.من با این حرفهای دوستم موافقم ولی فکر می کنم تغییر یک روحیه اینقدر که در زبان آسان مییاد در عمل کاره راحتی نیست.شما چی فکر می کنید؟از تجربیات خودتون برای ما هم بگید.

3 comments:

Anonymous said...

سلام بر مامان مريم عزيز
مي بينم كه مي گوييد و مي خنديد و بازي مي كنيد ... و چي از اين بهتر. خوشحالم كه كامنت دونيت دوباره راه افتاد. منم دارم مي رم تا يه دونه آلاسكا بخرم اونم با رنگ نارنجي ...0

Anonymous said...

راستي! جونمي جون كه اول شدم! دلت بسوزه!! تو كه تا حالا نشدي!!0

Anonymous said...

سلام بهروز جان!
من واقعاً حیرانم که چگونه جای این دو پست تغییر کرده است. ممنونم که سفرنامه سیستان را پیگیری می کنی و از ابراز احساسات مسئولانه ات واقعاً کیف کردم. در مورد محافظه کاری بیش از حد هم حرفت را می پذیرم. به قول مولانای عزیز:
خنک آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر!
و به گمان من: زندگی شاید همین باشد.